آیه 14 سوره سبأ
<<13 | آیه 14 سوره سبأ | 15>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و چون ما بر سلیمان مرگ را مأمور ساختیم (دیوان را) بر مرگ او به جز حیوان زمین (موریانه) که عصای او را میخورد (و جسد سلیمان که تا یک سال بر آن عصا تکیه داشت بر روی زمین افتاد) کسی دیگر به مرگ او رهبر نگشت. پس چون جسد سلیمان به زمین افتاد دیوان که از مرگ سلیمان آگاه شدند اگر از اسرار غیب آگاه بودند تا دیر زمانی در عذاب و ذلّت و خواری باقی نمیماندند (و از اعمال شاقّهای که به اجبار انجام میدادند همان دم که سلیمان مرد دست میکشیدند).
پس هنگامی که مرگ را بر او مقرّر کردیم، جنیان را از مرگش جز موریانه ای که عصایش را می خورد، آگاه نکرد؛ زمانی که به روی زمین در افتاد، جنّیان [که ادعای علم غیب داشتند] فهمیدند که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خوارکننده [که کارهای بسیار پرزحمت و طاقت فرسا بود] درنگ نمی کردند.
پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم، جز جنبندهاى خاكى [=موريانه] كه عصاى او را [به تدريج] مىخورد، [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد، پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنيان روشن گرديد كه اگر غيب مىدانستند، در آن عذاب خفتآور [باقى] نمىماندند.
چون حكم مرگ را بر او رانديم حشرهاى از حشرات زمين مردم را بر مرگش آگاه كرد: عصايش را جويد. چون فرو افتاد، ديوها دريافتند كه اگر علم غيب مىدانستند، در آن عذاب خواركننده نمىماندند.
(با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم، کسی آنها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر جنبنده زمین [= موریانه] که عصای او را میخورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد)؛ هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمیماندند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- منسأة: عصا. آن از نسأ به معنى تأخير انداختن است، علّت اين تسميه آنست كه با عصا، چيزى را به كنار مىاندازند كه نوعى تأخير است، طبرسى فرموده: «العصا الكبيرة ...» خر: خرّ (بر وزن عقل) و خرور (بر وزن عقول) به معنى افتادن و سقوط توأم با صداست.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «14»
پس چون مرگ را بر سليمان مقّرر داشتيم، كسى جنّيان را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبندهى زمين (/ موريانه) كه عصايش را (به تدريج) مىخورد، پس چون سليمان به زمين افتاد جنّيان دريافتند كه اگر غيب مىدانستند، در آن عذاب خوار كننده (كارهاى سخت) نمىماندند.
نکته ها
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «فلو ان احدا يجد الى البقاء سلما او الى دفع الموت سبيلا لكان ذلك سليمان ابن داود الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفة» «1»
اگر كسى براى ماندن و بقا راهى داشت و مىتوانست از مرگ در امان بماند، همانا سليمان بود كه جن و انس در تسخير او بودند و مقام نبوت را دارا بود و قرب و منزلتى بزرگ داشت.
«منسأة» به معناى عصا و به گفته روايات مراد از «الْعَذابِ الْمُهِينِ» كارهاى سختى بود كه جنّيان انجام مىدادند. «2»
پیام ها
1- زمان مرگ، به دست خداست. «قَضَيْنا»
2- مرگ، حتّى به سراغ كسانى كه نبوت و سلطنت را يكجا دارند مىرود. «قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ»
3- حيوانات، مأموران خدا هستند. دَلَّهُمْ ... دَابَّةُ الْأَرْضِ
4- جنّ، غيب نمىداند. (با افتادن سليمان به زمين، هم خود جنّ فهميد كه غيب نمىداند و هم مردم فهميدند كه ادّعاى جنّ مبنى بر آگاهى از غيب بيهوده
«1». نهج البلاغه، خطبه 182.
«2». تفسير مجمعالبيان.
جلد 7 - صفحه 431
است.) تَبَيَّنَتِ ... لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ...
5- جنيان داراى احساس عزّت و ذلّت و گريز از كار سخت هستند. «ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ»
حيوانات مأمور خدا هستند
1. تكّهاى از بدن گاو، مقتول را زنده مىكند و او قاتل خود را معرّفى مىكند. (در ماجراى گاو بنىاسرائيل) «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً» «1»
2. عنكبوت، پيامبر را در غار حفظ مىكند. «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» «2»
3. كلاغ، معلّم بشر مىشود. «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً» «3»
4. هدهد، مأمور رساندن نامه سليمان به بلقيس مىشود. «اذْهَبْ بِكِتابِي هذا» «4»
5. ابابيل، مأمور سركوبى فيل سواران مىشود. «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ» «5»
6. اژدها، وسيلهى حقّانيّت موسى مىشود. «هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ» «6»*
7. نهنگ، مأمور تنبيه يونس مىشود. «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ» «7»
8. موريانه وسيلهى كشف مرگ سليمان مىشود. «تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ» «8»
9. سگ اصحاب كهف مأمور نگهبانى مىشود. «وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ» «9»
10. چهار پرنده سبب اطمينان ابراهيم مىشود. «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ» «10»
11. الاغ، سبب يقين عُزير به معاد مىشود. «وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ» «11»
12. شتر، گاو و گوسفند در حج، شعائر الهى مىشوند. «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» «12»
13. حيوان، وسيلهى خداشناسى مىشود. «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» «13»
«1». بقره، 63- 73.
«2». توبه، 40.
«3». مائده، 31.
«4». نمل، 28.
«5». فيل، 3.
«6». اعراف، 107.
«7». صافات، 142.
«8». سبأ، 14.
«9». كهف، 18.
«10». بقره، 260.
«11». بقره، 259.
«12». حج، 36.
«13». غاشيه، 17.
جلد 7 - صفحه 432
14. حيوان، وسيلهى آزمايش انسان مىشود. «تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ» «1»
15. حيوان، معجزه الهى مىشود. «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ» «2»*
16. حيوان، وسيلهى قهر الهى مىشود. «الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ» «3»
در قرآن چندين سوره به نام حيوانات است: بقره، انعام، نحل، نمل، عنكبوت و فيل.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «14»
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ: پس آن هنگام كه حكم فرموديم بر سليمان مرگ را و او بر عصا تكيه داده بود، ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ: راهنمائى نكرد جنيان
«1» كشاف
«2» غرر الحكم و درر الحكم، ج 1، حرف الالف (اذا) فصل 17، ص 319 روايت 132- نهج البلاغه، حكمت 13، صفحه 1093.
جلد 10 - صفحه 520
را بر مرگ او، إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ: مگر جنبنده زمين، يعنى ارضه «موريانه» كه از زمين برآمد، تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ: مىخورد عصاى او را، فَلَمَّا خَرَّ: پس آن هنگام بيفتاد سليمان، تَبَيَّنَتِ الْجِنُ: ظاهر شدند جنيان، أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ: (بدل اشتمال از جن) يعنى روشن و آشكارا شد آنكه اگر بودند جنيان كه ايشان به غيب دانا بودندى، ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ: درنگ نمىكردند يك سال در عذابى خواركننده، يعنى تكاليف شاقه كه ايشان در عمل عمارت مىكشيدند.
شرح واقعه: ابو بصير از حضرت باقر عليه السّلام روايت نمود كه حضرت سليمان (عليه السّلام) شياطين را به اعمال متنوعه نصب كرده بود، و خود در قبهاى از ابنيه بر عصا تكيه كرده مشاهده افعال آنها مىنمود. جنّيان چون او را مقابل خود مىديدند، در اعمالى كه بدان مأمور بودند سعى تمام مىكردند. و سليمان امر كرده بود كه هيچكس در آن قبه درنيايد. اتفاقا روزى ديد مردى در قبه داخل شد، سليمان مضطرب شد، به حالت غضب و اضطراب گفت: چه كسى، كه ناطلبيده داخل شدى؟ گفت: (انا الّذى لا اقبل الرّشا و لا اهاب الملوك) منم كسى كه رشوه قبول نمىكنم، و از پادشاهان نمىترسم، پس بهمان حالت تكيه بر عصا قبض روح او نمود. جن به تصور آنكه زنده است، يك سال به عمل خود مشغول بودند، بعد ارضه (موريانه) پائين عصا را بخورد، سليمان بيفتاد و خبر موت او به جن و انس رسيد. و قبل از اجل، او را در وقت احتضار مطلع گردانيد تا غسل كرد و حنوط نمود و كفن پوشيد «1».
تبصره: در اماته حضرت سليمان ايستاده، و بقاى او بر اين حال تا يك سال، چند غرض متعلق بود: 1- اتمام بناء. 2- علم آدميان به آنكه طائفه جنّ به غيب عالم نيستند و در ادعاى آن كاذبند. 3- علم عالميان به آنكه هر كه را اجل او برسد متأخر نشود، زيرا حضرت سليمان عليه السّلام با وجود جلالت او كه حشمت اللّه است تأخير ندادند.
«1» بحار الانوار، ج 14 ص 138- 137 روايت 2 بنقل از علل الشّرايع: 36.
جلد 10 - صفحه 521
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «10» أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «11» وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ «12» يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ «13» فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «14»
ترجمه
و هر آينه بتحقيق داديم داود را از جانب خود مزيّتى آنكه اى كوهها تسبيح گوئيد با او و تبعيّت پرندگان را و نرم گردانديم برايش آهن را
كه بساز زرههاى رسا و اندازه نگاهدار در بافتن و بكنيد كار شايسته همانا من بآنچه ميكنيد بينايم
و مسخّر كرديم براى سليمان باد را سير بامدادش ماهى بود و شبانگاهش ماهى و جارى كرديم برايش چشمه مس گداخته و از جنّيان كسانى را كه كار ميكردند پيش رويش باذن پروردگارش و آنكه سر مىپيچيد از آنها از فرمان ما ميچشانديم باو از عذاب آتش سوزان
ميساختند برايش آنچه ميخواست از قصرها و تمثالها و كاسههائى مانند حوضها و ديگهاى ثابت و استوار بجا آوريد اى آل داود شكر را و كمى از بندگان من شكر گزارند
پس چون حكم كرديم بر او بمرگ راهنمائى نكرد آنها را بر مرگش مگر جنبنده زمين كه ميخورد عصايش را پس چون بروى در افتاد ظاهر شد جنّيان كه اگر بودند ميدانستند غيب را درنگ نميكردند در عذاب خوار كننده.
تفسير
خداوند متعال بحضرت داود كه نسب و حسب او در سوره بقره ذيل قصّه طالوت و قتل جالوت بدست آن حضرت گذشت از بين انبياء سلف مزيّت و كرامت مخصوصى عنايت فرمود و آن اين بود كه بكوهها امر فرمود كه رجوع كنيد با او بتسبيح خدا و جواب گوئى كنيد از او در وقت تلاوت زبور قمّى ره نقل نموده كه
جلد 4 صفحه 351
هر وقت داود عليه السّلام بصحرا ميرفت و قرائت زبور ميفرمود كوهها و پرندهها و حيوانات وحشى با او تسبيح مينمودند چون تأويب در لغت ترجيع بتسبيح است و ترجيع بلند و آهسته نمودن صوت است و بازگردانيدن آن در حلق و قمّى ره اوّبى را به سبّحى للّه تفسير فرموده و بنابراين ظاهرا و الطّير عطف است بر محلّ جبال كه منصوب است بنداء و بعضى اوّبى را بمعناى سيرى گرفتهاند و گفتهاند كوهها با آنحضرت سير مينمودند و همچنين پرندگان و بنابراين و الطّير عطف است بر فضلا يعنى داديم داود را مزيّتى و پرندگان را مسخّر او نموديم و مراد از سير كوهها و پرندگان ممكن است پيروى آنها از حضرت باشد بعنوان معجزه چنانچه گفتهاند و محتمل است مراد بودن آنها در تحت اختيار حضرت باشد كه هر جا بخواهد پرندگان بروند و كوهها معادن خودشان را ببرند و بعضى و الطّير برفع قرائت نمودهاند و بنابراين محتمل است عطف بلفظ جبال باشد و ميشود عطف برياء در اوّبى يعنى اى كوهها تسبيح كنيد شما و پرندگان با او و نيز خداوند نرم فرمود در دست او آهن را مانند شمع كه هر كار ميخواست با آن ميكرد بدون داغ كردن و كوبيدن آن در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند بحضرت داود وحى فرمود كه تو خوب بندهئى هستى غير از آنكه از بيت المال ارتزاق ميكنى پس داود چهل روز گريه كرد تا خدا نرم فرمود براى او آهن را و بعد از آن هر روز يك زره ميساخت و هزار درهم ميفروخت پس سيصد و شصت زره ساخت و سيصد و شصت هزار درهم فروخت و مستغنى از بيت المال شد و دستور الهى راجع بساختن زره آن بود كه رسا و تامّ و تمام باشد و حلقههايش متناسب و مساوى باشد در باريكى و ضخامت و اصل سرد تتابع در حروف كلمه و كلام است لذا از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه مراد حلقه بعد از حلقه است كه بايد در آن تقدير و تعديل را از دست نداد و آنكه بشكرانه اين موهبت آنحضرت خودش و اهل بيتش باعمال صالحه و عبادت و اطاعت خدا مشغول شوند و بدانند كه خداوند بافعال آنها آگاه است همه را مىبيند و پاداش خير ميدهد و خداوند مسخّر فرمود براى حضرت سليمان پسر او باد را كه ميبرد كرسى او را و سير ميداد او را در صبح يك ماه راه و در شام يك ماه راه چنانچه قمّى ره نقل فرموده خلاصه آنكه در يكروز مسافتى را كه مردم معمولا در دو ماه
جلد 4 صفحه 352
مىپيمودند مىپيمود و نيز جارى فرمود براى او چشمه مس گداخته كه مانند آب ميجوشيد و بيرون مىآمد از زمين در يمن و مسخّر فرمود براى او از جنّيان جماعتى را كه كار ميكردند براى او در برابرش باذن خدا و هر يك از آنها سرپيچى ميكردند از فرمان الهى خداوند او را بآتش سوزان در دنيا يا آخرت عذاب ميفرمود و گفتهاند خدا ملكى را موكّل آنها فرموده بود كه تازيانه در دست داشت و هر يك از آنها تخلّف ميكرد از اطاعت حضرت او را ميزد بطوريكه ميسوخت و كار آنها اين بود كه ميساختند براى او آنچه ميخواست از مسجدهاى معظم منيع و قصرهاى محكم رفيع كه بمناسبت جايگاه بودن آنها براى حرب با شيطان يا انسان محراب ناميده شده و مجسّمههائى بصورت درخت و گل و ميوجات و امثال اينها نه صاحبان روح كه حرام است چنانچه از بيان امام صادق عليه السّلام مستفاد ميشود و قدحهاى بزرگى كه مانند حوضها بودند چون جواب جمع جابيه بمعناى حوض است و حضرت سليمان گفتهاند لشگرش را در آنها اطعام ميفرمود و ديگهاى بزرگيكه بر روى پايههاى محكمى كار گذارده بودند و از جاى خودشان حركت نميدادند و كسان حضرت داود مأمور شدند بشكرگزارى از نعم الهيّه كه بايشان عطا فرموده بود بيش از ساير مردم بيشتر از آنها بقلب و لسان و اعضاء و شكور كسى است كه اينچنين باشد در بيشتر اوقات و اين قبيل مردم در هر عصر و زمانى كم بودند و بعضى گفتهاند شكور كسى است كه خود را عاجز از اداء شكر الهى به بيند و بداند چون حقّ شكر خدا را كسى نميتواند ادا نمايد و توفيق شكرگزارى را هم خدا ميدهد و شكر لازم دارد از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش بدر آيد اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشّكور و چون اجل حضرت سليمان بحكم خدا رسيد جنّيان را مطّلع نكرد از آن مگر موريانه كه عصاى او را خورد پس چون بزمين افتاد مبيّن و آشكار شد بر مردم كه جنّيان اگر علم غيب داشتند اينمدت تحمّل اعمال شاقّهاى را كه از ترس او مينمودند نميكردند چون عقيده مردم در باره جنّيان اين بود كه آنها علم غيب دارند و بعد از اين قضيّه فهميدند كه ندارند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود خداوند وحى فرمود بسليمان ابن داود عليه السّلام كه علامت مرگ تو آنستكه بيرون مىآيد درختى در بيت المقدّس
جلد 4 صفحه 353
كه نامش خرنوبه است پس حضرت سليمان يكروز ديد درختى روئيده فرمود نام تو چيست گفت خرنوبه پس برگشت آنحضرت بجانب محرابش و ايستاد و تكيه كرد بعصاى خود و قبض روح شد در هماندم و جنّ و انس مشغول بكار خودشان كه بامر او ميكردند شدند بگمان آنكه او زنده است و نمرده و روز را بشب و شب را بروز مىآوردند و او ايستاده و ثابت بود تا موريانه عصاى او را خورد و آن شكست و سليمان افتاد بزمين آيا نشنيدى قول خداوند را فلمّا خرّ تبيّنت الجنّ تا آخر آيه و قمّى ره نقل نموده كه چون خداوند بسليمان وحى فرمود كه تو ميميرى بشياطين امر فرمود براى او اطاقى از آبگينه بسازند و در كنار دريا بگذارند و آنها عمل نمودند و حضرت داخل آن شد و بعصاى خود تكيه كرد و مشغول بتلاوت زبور شد و شياطين دور او بودند و نگاه ميكردند و جرئت فرار نداشتند در اينحال حضرت ملتفت شد كه مردى با او در اطاق است ترسيد و فرمود تو كيستى عرض كرد من كسى هستم كه از كسى رشوه نميگيرم و از پادشاهى نميترسم من عزرائيلم و روح او را قبض نمود در حاليكه بعصا تكيه كرده بود و در قبّه آبگينه جاى داشت و جنّيان او را ميديدند پس يك سال براى او كار ميكردند تا خدا موريانه را مبعوث فرمود و عصاى او را خورد پس چون افتاد برو بر زمين آشكار شد بر انس كه جنّيان اگر ميدانستند غيب را درنگ نميكردند در عذابخوار كننده اينطور اين آيه نازل شده و اين براى آنستكه مردم آنزمان ميگفتند جنّيان غيب ميدانند و بعد از افتادن سليمان دانستند كه اگر جنّيان غيب ميدانستند كار نميكردند براى سليمان يك سال با آنكه او مرده بود و آنها گمان ميكردند زنده است و از بعضى از روايات استفاده ميشود كه چون مدّت مكث حضرت سليمان باين حال طول كشيد بعضى از مردم قائل بخدائى او شدند چون ديدند نه ميخورد و نه ميآشامد و نه خسته از ايستادن ميشود و بعضى گفتند ساحر است و خود را اينطور بما ارائه ميدهد و بعضى كه مؤمن بودند گفتند او بنده خدا و پيغمبر او است خدا هر طور ميخواهد با او معامله ميفرمايد و براى اين خداوند موريانه را مأمور بخوردن عصاى او فرمود و بنابراين ظاهرا جمله أن لو كانوا يعلمون تا آخر آيه بدل اشتمال است از جنّ مانند تبيّن زيد
جلد 4 صفحه 354
جهله و للانس مقدّر است و محتمل است تبيّن بمعناى بيّن باشد يعنى ظاهر كردند جنّيان براى مردم اين امر را بعمل خود كه كار ميكردند براى سليمان با عدم اطّلاع بموت او و آن امر علم غيب نداشتن آنها است كه مستفاد از جمله شرطيّه است چون تبيّن گاهى متعدّى استعمال ميشود و بعصا منسأه گفته ميشود براى آنكه حيوانات را بآن طرد مينمايند و بعضى آنرا بعصاى بزرگ و چوبدستى تفسير و ترجمه نمودهاند و در مجمع از امام سجّاد و امام صادق عليهما السلام نقل نموده كه تبيّنت الانس قرائت فرمودهاند و در روايت قمّى ره و غيره از آنحضرت تصريح بنزول تبيّنت الانس انّ الجنّ لو كانوا يعلمون تا آخر آيه شده است و در اكمال از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه عمر حضرت سليمان هفتصد و دوازده سال بوده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا قَضَينا عَلَيهِ المَوتَ ما دَلَّهُم عَلي مَوتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الأَرضِ تَأكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ أَن لَو كانُوا يَعلَمُونَ الغَيبَ ما لَبِثُوا فِي العَذابِ المُهِينِ «14»
پس چون مقدر كرديم بر سليمان مرگ را دلالت نكرد بر موت او مگر موريانه که عصاي او را خورد، پس چون سليمان افتاد بر اجنه که براي او عمل ميكردند واضح شد که اگر ميدانستند موت او را که بر آنها غيب بود مكث نميكردند در اينکه رحمت و عذاب خوار كننده.
فَلَمّا قَضَينا عَلَيهِ المَوتَ پس موقعي که تقدير كرديم و مقدر نموديم بر حضرت سليمان موت را که در اخبار بسياري داريم که حضرت سليمان دستور داده بود براي اتمام قصر از قوارير و جن و انس مأمور به اتمام بودند و حضرتش بر عصا تكيه داده بود که ملك الموت آمد و به اجازه او قبض روح او را نمود و بر همان عصا مدت مديدي تكيه داده در حال موت تا عمل آنها تمام شد خداوند ارضه که موريانه باشد مسلط كرد بر عصا و خورد عصا را و چون عصا افتاد سليمان سقوط كرد که ميفرمايد:
ما دَلَّهُم عَلي مَوتِهِ إِلّا دَابَّةُ الأَرضِ تَأكُلُ مِنسَأَتَهُ و گفتند حكمت اينکه چند چيز بود يكي آن که بايد كارگران جن و انس عمل خود را تمام كنند، ديگر آن که طائفه جن مدعي بودند که ما علم غيب داريم خداوند خواست که مردم بدانند که آنها دروغ ادعا ميكنند، ديگر آن که بدانند که اجل وقتي آمد آني مهلت نيست و لو سليمان باشد.
جلد 14 - صفحه 552
فَلَمّا خَرَّ يعني سقط.
تَبَيَّنَتِ الجِنُّ أَن لَو كانُوا يَعلَمُونَ الغَيبَ ما لَبِثُوا فِي العَذابِ المُهِينِ اينکه جمله را دو نحوه تفسير كردند: يكي آن که بر خود جن مبين شود که علم غيب ندارند، ديگر آن که بر انس، معلوم شود که آنها در اينکه دعوي كاذب هستند، چنان چه اخبار زياد به اينکه معني از ائمه (ع) رسيده و مراد از عذاب مهين نه عقوبت است بلكه زحمت و مشقت است که به كار مشغول بودند و الا نفس عمل عبادت است و اطاعت رسول.
تنبيه: گفتند سليمان پنجاه و سه سال عمر شريفش بود در سيزده سالگي به مقام نبوت و سلطنت نائل شد و پس از چهار سال از مدت سلطنتش شروع به بناء بيت المقدس كرد و مدت سلطنتش چهل سال و لكن مدركي بر اينکه نداريم و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 14)- این آیه که در عین حال آخرین سخن پیرامون «سلیمان» در اینجا است، از مرگ عجیب و عبرت انگیز این پیامبر بزرگ خدا سخن میگوید، و این واقعیت را روشن میسازد که پیامبر با آن عظمت، و حکمرانی با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانی جان به جانآفرین سپرد.
میفرماید: «هنگامی که مرگ را برای سلیمان مقرر کردیم کسی مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبندهای از زمین که عصای او را میخورد» تا عصا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ).
لذا بعد از آن میافزاید: «هنگامی که سلیمان فرو افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمیماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ).
یعنی تا آن زمان گروه جن از مرگ سلیمان آگاه نبودند و فهمیدند که اگر از اسرار غیب آگاه بودند در این مدت در زحمت و رنج کارهای سنگین باقی نمیماندند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: 416
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم